نگاهی به:
بسیط الحقیقه کل الأشیاء
استاد محترم : حجة السلام و المسلمین دکتر حسینی شاهرودی
دانشجو : حسن مرادی
کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی
بهمن86- دانشگاه رضوی
بسم الله الرحمن الرحیم
عناوین موضوعات
مقدمه
تبیین قاعده
استدلال برقاعده
بیان اجمالی برهان
بیان تفصیلی
توضیح استاد آشتیانی
کیفیت حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه
مقدمات قاعده
مؤسس قاعده
مناقشه حکیم سبزواری
پاسخ استاد آشتیانی به حکیم سبزواری
سخن آقای دینانی در این باره
موارد کاربرد قاعده
معنی کثرت در وحدت
قاعده در آیات و روایات
اشکالات وارد بر این قاعده
" الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی سیّدنا و نبیّنا محمدوآله الطیبین الطاهرین و العاقبة للمتقین " خداوند منّان را شاکر وسپاسگزارم که مرا بر طریقه ی حکیمان الهی قرار داد، آن کسانیکه اهل تفکر در آفرینش مبدأ هستی اند که منشأ همه خیرات وبرکات است.
یکی از قواعد و اصول حکمی که از قلب حکیم بزرگ، ارسطو، بر زبانش جاری شده، این است « بسیط الحقیقة کل الاشیاء » کسانی که مقدمات این قاعده را که توسط صدر الحکماء و المتألهین تبیین و مبرهن شده، به خوبی ادراک و تعقل نموده باشند از جمله مسئله اصالت وجود، وحدت حقیقت وجود، تشکیک در وجود و علم و شهود واجب تعالی در مقام ذات و قبل از ایجاد، به راحتی این قاعده را نیز تعقل کرده و می پذیرند ولی اگر کسی آن مقدمات را به درستی نتواند تعقل نماید یا اصلا ً نپذیرد و آن پیش نیازها برایش قابل هضم نباشند، در اصل این قاعده و اصل اصیل ِ حِکمی و عرفانی نیز تردید خواهد نمود و بر این قاعده، اشکال و ایراداتی وارد خواهد دانست.
ما به لطف خداوند منّان، درحدّ وسع خود و تا جایی که وقت اجازه می داد، در این باره به گردآوری مطالب ارزنده از حکمای بزرگ پرداخته ایم. امیدوارم مورد استفاده اهل حکمت قرارگرفته و برایشان مفید واقع شود.
مرادی ـ زمستان
إن واجب الوجود تمام الاشیاء و کلّ الموجودات والیه یرجع الامورکلّها
بیان معنی قاعده
صدر المتألهین در اسفار می فرماید: حقیقت مقدس چون دارای صرافت ذات و بساطت حقیقت است و آنچه از کمالات فرض شود، آن وجود بی نهایت آنرا واجد است، باید در مقام ذات هیچ کمالی را نشود از او سلب نمود. آنچه از اراده، علم و قدرت و کمال، تصور شود باید خارج از حیطه ی علم و قدرت و اراده ی حق نباشد بلکه حق در مقام ذات چون واجد همه ی نشیئآت وجودیه به نحو صرافت و تمامیت است، در وجود، علم، قدرت و اراده ای را گویند که آنچه از سنخ این معانی فرض شود، عین او یا تفصیل بعد از اجمال و فرق بعد از جمع آن می باشد. اگر مرتبه ای از کمال وجودی فرض شود که در حق، به نحو أعلی و أتمّ نباشد وحقیقت مقدس آنرا فاقد باشد، ذاتش مصداق سلب آن کمال واقع شود، ترکـّب شیئ از وجدان و فقدان، حاکی از نقص وجودی و محدودیت ذاتی است .
در کتاب شریف المشاعر می فرماید:
واعلم انّ الواجب بسیطة و کل بسیطة الحقیقة فهو بوحدته کلّ الأمور « لایغا درصغیرة ولاکبیرة الاّ ما هو من باب الأعدام و النقایص
محصل این قول آن است که، حق تعالی چون بسیط از جمیع جهات است و وجود، قدرت، اراده و اختیار صرف است و همه کمالات را به نحو صرافت واجد است، آنچه کمال در عالم فرض شود باید آن حقیقت مقدس، به نحو أعلی و أتم آن را واجد باشد و در مرتبه علم به ذات، علم به همه اشیاء داشته باشد .
استدلال و برهان بر این قاعده
در این باره یک برهان بیشتر آورده نشده که آنهم اولین بار توسط صدرالمتألهین که بعد از ارسطو اولین کسی است که به این اصل اصیل دست یافته و آنرا مبیّن و مبرهن ساخته است بیان شده و در رسائل و کتب مختلف ملاصدرا، این قاعده وبرهان برآن آورده شده، ازجمله درکتاب شریف اسفاراربعه و « المشاعر » و « العرشیه ».
بیان اجمالی برهان
هر بسیط الحقیقه یی همه اشیاء وجودی است مگر آنچه متعلق به نقایص و اعدام باشد و واجب تعالی بسیط الحقیقه واحد است از جمیع وجوه پس او همه ی وجود است همانگونه که همه اش وجود است .
اما اثبات اینکه هر بسیط الحقیقه ای همه اشیاء است
اگر هویت بسیطه ی الهیه همه ی اشیاء نباشد پس ناگزیر باید ذاتش متحصل القوام باشد از کون یک شیئ و لاکون شیئ آخر پس ذاتش مرکب خواهد بود ولو به حسب اعتبار عقل و تحلیل آن از دو حیثیت مختلف. در حالیکه فرض شد و قبلا ً ثابت شده که او بسیط الحقیقه است و این خلف است.
پس مفروض این است که بسیط زمانی بسیط است که شیئی باشد دون شیئ دیگر مثل اینکه « الف » باشد نه « ب » و حیثیت « الف » بودن عینا ً حیثیت « لیس ب » بودن نیست و الاّ مفهوم « الف » و مفهوم « لیس ب » یکی خواهد بود و لازم یعنی یکی بودن حیثیت الف و لیس ب ـ باطل است چون محال است که وجود و عدم یک امر واحد را تشکیل دهند پس ملزوم که همان تشکیل وترکیب شیئ ازسلب وایجاب است نیز باطل خواهد بود.
پس ثابت شد که بسیط الحقیقه همه اشیاء است
علامه طباطبائی در تعلیقه بر اسفار به عنوان ملخّص البرهان آنرا تقریر فرموده اند و آن این است که هرهویتی که صحیح باشدازاو شیئی سلب شود پس آن شیئ متحصل از ایجاب و سلب است و هرچیزی که چنین باشد مرکب از ایجاد و سلب است. ایجاب؛ ثبوت نفس شیئ برای خودش و سلب؛ نفی غیر از آن شیئ.
نتیجه این می شود که هر هویتی که صحیح باشد شیئی از آن سلب شود مرکب است، عکس نفیض این قضیه این است که هر ذات بسیط الحقیقه ای هیچ چیز از او سلب نمی شود، به تعبیر دیگر بسیط الحقیقه همه ی اشیاء است .
بیان تفصیلی
خود ملاصدرا برای تبیین و تفصیل بیشتر برهان می فرماید:
وقتی می گوییم مثلا ًاز انسان فرسیت سلب شده یا انسان لافرس است از دو حیثیت خالی نیست یا حیثیت انسان است یا نیست اگر عینیت باشد معنایش این است که انسان از حیثیت انسانیت لافرس است و لازم می آید هرگاه ماهیت انسان را تعقل کنیم معنی لافرس را نیز تعقل کنیم.
درحالیکه چنین نیست. چون هر گاه انسان تعقل شود لافرس نیز لزوما ً تعقل شود چه برسد به اینکه تعقل انسان و لافرس یک چیز باشد.
چون سلب فرسیت از انسان سلب مطلق نیست بلکه سلب نحوی از وجود است و وجود بما هو وجود عدم و قوه و امکان برای شیئ دیگر نیست مگر به نحو ترکیبی باشد.
در ادامه می فرمایند فرق نمی کند که مغایرت این دو حدیث به حسب خارج باشد که لازم آید ترکیب خارجی از ماده و صورت یا عقلی باشد که ترکیب از جنس و فصل لازم آید یا ماهیت و وجود. در شواهد الربوبیه می فرمایند « فما به الشیئ هوهو غیر ما به یصدق علیه انه لیس هو » و این ترکیب در حقیقت منشأ نقص وجود است چون هر ناقصی حیثیت نقصانش غیر از حیثیت وجود و فعلیت است پس هر بسیط الحقیقه ای واجب است که تمام هر اشیاء باشد و هیچ چیز از او سلب نمی شود مگر نقائض و امکانات و اعدام و ملکات چون او تمام هر شیئ است و تمام شیئ سزاوار تراز هر حقیقتی است که بعینه آن شیئ باشد نسبت به خود آن حقیقت.
در کتاب شریف المشاعرنیزهمین برهان تفصیلی را به صورت خلاصه بیان فرموده اند ، همچنین در العرشیه .
توضیح بیشتر از زبان آقای آشتیانی :
« ... چون تحقیق بیان صدرالمتألهین توقف بیشتری دارد، ناچارم از ذکر مطلبی که حلّ کثیری از غوامص برآن توقف دارد:
صرف حقیقت و حقیقت صرفه آن حقیقتی را گویند که خالی از کافه متقابلات آن حقیقت باشد و آن حقیقت به وجهی از وجوه متصف به عدم آن حقیقت نباشد. مثلا ً بیاض و سفیدی صرف، بیاضی را گویند که متصف به عدم هیچ نحوی از انحای سفیدی نباشد و آنچه از سنخ سفیدی فرض شود، داخل در این حقیقت باشد حقیقت صرف مرتبه ی فقدانی تصویر نمود چون فقدان یک مرتبه ی ضعیف از آن حقیقت ملازم با ترکیب و عدم وجدان و ترکـّب شیئ از وجدان و فقدان خواهد شد. همینطور وجود صرف، وجودی را گوییم که غیر از جهت وجودی امری دیگر با آن ملحوظ نگردد و وجودی جامعتر و کاملتر از آن تصویر نشود و از همه جهات عدمیه و کافه ی مفاهیم و ماهیات معرّا باشد. هر امر وجودی و آنچه کمال از برای وجود مطلق است، در آن حقیقت بسیطه به نحو أعلا و أتمّ موجود باشد و آنچه راجب به شرور و اعدام و ظلمات است از آن مرتفع باشد به طوری که صادق باشد که در حق او گفته شود علمٌ کـُله و قدرة ٌ کـُله و ارادة ٌ کـُله.
سپس واجب الوجود بالذات آن موجودی را گوییم که از جمیع جهات عدمیه و تمامی حیثیات امتناعیه و کافه مفاهیم و ماهیات منزه باشد، وجودش بالذات للذات که عبارة أخرای ازلیت ذات و ضرورت ازلیه و ملازم باطرد عدم و استغنای از غیر در مرتبه ی ذات است بوده است.
بعد می فرماید این قاعده یعنی بسیط الحقیقه کل الاشیاء موافق است با قول حق تعالی:« هوالقاهر فوق عباده ألا انّه بکلّ شیئ محیط».
در جای دیگر اهل عرفان فرموده اند « هو الظاهر والمظهر» موافقا ً لقوله تعالی: « هو الاول و الآخر و الظاهروالباطن» داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لابالمباینة داخل فی الاشیاء لاکدخول شیئ و خارجٌ عن الاشیاء لاکخروج شیئ عن شیئ
ملاصدرا در اسفار می فرماید « فکما انّ السوادا الشدید یوجد فیه جمیع الحدود الضعیفة السوادیة التی مراتبها دون مرتبة ذلک الشدید علی وجه لبسط و کذا المقداربوجد فیه کلّ المقادیر التی دونه من حیث حقیقه مقداریتها لا من حیث تعینّاتها العدمیه من النهایات و الاطراف فالخط الواحد الذی هو عشرة اذرع مثلا ً یشمل الذراع من الخط و الذراعین منه و تسعة أذرع منه علی وجه الجمعیة الاتصالیة و ان لم یشمل علی اطرافها العدمیة التی یکون لها عند انفضال عن ذلک الوجود الجمعی و تلک الاطراف العدمیة لیست داخلة فی الحقیقة الخطیة التی هی طول مطلق حتی لو فرض وجود خط غیر متناه لکان أولی و ألیق بأن یکون خطا ً من هذه الخطوط المحدودة. و انمّا هی داخلة فی مهّیة هذه المحدودات الناقصة لامن جهة حقیقتها الخطیة بل من جهة مالها من النقائص و القصورات وکذا الحال فی السواد الشدید و اشتماله علی السوادات التی هی دونه ... فهکذا حال اصل الوجود و قیاس احاطة الوجود الجمعی الواجبی الذی لا أتمّ منه بالوجودات المقیدة المحدودة بحدود یدخل فیها اعدام و نقائص خارجة عن حقیقة الوجود المطلق داخلة فی الوجود المقید و الیه الاشارة فی الکتاب الالهی « ان السموات و الارض کانتا رتقا ً ففتقنا هما » الرتق اشارة الی وحدة حقیقة الوجود الواحد البسیط و الفتق تفصیلها سماءً و ارضا ً و عقلا ً و نفسا ً و فلکا ً و مالکا ً « و جعلنا من الماء کل شیئ حیّ » و هو الماء الحقیقی ... ».
و اینگونه صدرالمتألهین با برهان قاطع و شواهد بسیار روشن و بیان سحرگونه خود قاعده را مبرهن و روشن ساخته اند بخصوص در کتاب اسفار.
کیفیت حمل اشیاء بر واجب بسیط الحقیقة
بعد از اثبات قاعده مذکور و مبرهن و واضح شدن این اصل عرفانی و دقیق توسط صدر الحکماء و المتألهین این سئوال پیش می آید که حمل اشیاء بر ذات بسیط الحقیقة چگونه و چه نوع حملی است؟
علامه طباطبائی در حاشیه اسفار می فرماید:
از چیزهایی که لازم است از آن غفلت نشود این است که این حمل از قبیل حمل شایع نیست چون در حمل شایع مثل زیدٌ انسان یا زید قائم محمول بر موضوعش به هردو حیثت ایجاب و سلب که ذات زید از آنها تشکیل شده حمل شود. و اگر شیئ از اشیاء بر بسیط الحقیقة ( از آن جهت که آن شیئ مرکب است و سلب بر او صدق می کند ) حمل شود، لازم می آید بسیط الحقیقة مرکب باشد در حالیکه مفروض این است که بسیط است و این خلف است. پس آنچه از اشیاء بر بسیط الحقیقة حمل می شوند تنها جهات وجودی آنهاست. به تعبیر دیگر او واجد همه کمالات است و برهر کمالی چیره است، و حمل مشوب بر صرف و حمل محدود بر مطلق از این نوع حمل هستند .
مقدماتی که قاعده مبتنی برآنهاست
از آنجائیکه این قاعده بسیار دقیق و ظریف است و فهم دقیق آن از طرفی از لحاظ معرفتی بسیار مفید و پرفائده است و از طرف دیگر قطعا ً بدون پذیرش و فهم بعضی مقدمات غیر ممکن است و همچنین اگر این قاعده به درستی ادراک و تعقـّل نشود موجب ایجاد برخی شبهات فکری و عقیدتی می شود لذا به علم فلسفه و بزرگان فلاسفه بدبین شده و این سوء ظن که ناشی از عدم درک دقیق خود مسئاله و مقدمات آن است باعث تهمتهای ناروا به بزرگان فلسفه و برادران دینی می شود.
استاد آشتیانی (ره) در کتاب « شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا » می فرماید: « فهم این قاعده مبتنی بر تعقل اصالة وجود و وحدت حقیقت وجود و نیل تام به معنای تشکیک خاصی بلکه خاص الخاصی است [ که] همان وجدان حق، جمیع حقایق را و شهود آن حقایق را در مقام ذات، سبب احاطه ی قیومیه او به حسب ذات و احاطه ی سریانیه اش به حسب فعل نسبت به همه حقایق است.
حقیقت او، تمام هر شیئ و کمال هر ناقص است. « عنت الوجوه للحّی القیوم ».
بنیانگذار قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء
استاد آشتیانی می فرماید: « این کلمه قدسیه از ارسطو نقل شده و کثیری از مبانی فلسفی برفهم این کلمه توقف دارد ». لکن گرچه اصل این قاعده از ارسطو نقل شده ولی بیان تحقیقی و برهانی آن و بیان مقدماتی که فهم دقیق این قاعده برآنها توقف دارد با مبرهن کردن و تبیین دقیق آن مقدمات و اصل قاعده بی شک اختصاص به ملاصدرا دارد همانگونه که استاد آشتیانی می فرمایند:
« بیان تحقیقی این قاعده اختصاص به ملاصدرا دارد برای آنکه این قاعده توقف بر مقدماتی دارد که او بیان نموده است لذا در موارد زیادی از کتب خود گفته است: فهم تام این قاعده در دوره ی اسلامیه اختصاص به من دارد. در اسفار گفته است: ولم أجد من له علم بذلک فی وجه الارض ».
ودر جای دیگر از اسفار می فرماید: « هذا من الغوامض الالهیة التی یستصعب ادراکه الاّ علی من آتاه الله من لدنه علما ً و حکمة ً ».
مناقشه حکیم سبزواری درادعای ملاصدرا
لکن محقق سبزواری در این باره مناقشه کرده اند « ولایکون کذلک لأن کلاالمقامین ممّا وصل الیها العرفاء الشا مخون حتیّ صار من اصطلاحاتهم « شهود المفصل فی المجمل و شهود المجمل فی المفصل »
ودر جای دیگر می فرمایند « و انی لاأظنّ بهم ذلک، غایته ان یکون کلامهم هذا متشابها ً و لهم محکمات غیرذلک » می فرمایند اگر این کلامشان اجمال دارد و متشابه است اما ایشان ( عرفاء ) محکمات دیگری در بین کلماتشان وجود دارد که به دو مورد اشاره می کنند و می فرمایند:
ولعلّ قول « الشیخ العطار» فی « منطق الطیر»:
« هم زجمله، پیش، هم پیش از همه جمله از خود دیده و خویش ازهمه » اشارة الیه
مورد دوم، قول میرداماد « اعلی الله مقامه » در التقدسیات است: « و هو کل الوجود و کلـّه الوجود و کل البهاء والکمال و کلـّه البهاء و الکمال و ماسواه علی الاطلاق لمعات نوره و رشحات وجوده و ظلال ذاته و إذ کل هویة من نور هویته فهو الحق المطلق و لاهو علی الاطلاق إلاّهو »
جواب استاد آشتیانی به مناقشه حکیم سبزواری
اما استاد آشتیانی سخن حکیم سبزواری را قبول ندارند و می فرمایند « مراد حکیم سبزواری از این مناقشه این است که: عرفا مقام احدیث را چون مقام تجلی ذات برای ذات است و حق تعالی در آن مشهد همه ی حقایق را به نحو کثرت در وحدت شهود می نماید به شهود اجمالی « کالشجرة فی النواة »، موطن علم حق می دانند و از تجلی حق در مقام واحدیت که مقام ظهور اسماء و صفات است برؤیة المجمل مفصلا ً تعبیر کرده اند. برای آنکه اعیان ثابته و ماهیات امکانی به ظهور تفصیلی مشهود حّقند و اعیان و ماهیات به تبع اسماء و صفات در مقام تجلیّ ثانی به ثبوت مفهومی و تقرّرعلمی تحقق دارند.
ایشان در مقام جواب می فرماید: « اینکه عرفا و مشایخ صوفیه برای اعیان ثابته تقرّر و ثبوت مفهومی قائلند نمیتوان گفت معنای بسیط الحقیقه را به آن نحوی که صدرالمتألهین درک کرده و بیان نموده است، فهمیده اند چون ثبوت مفهومی و تقرّرعلمی ماهیات، امکان ندارد ملاک علم تفصیلی حق باشد. یکی از اشکالات بر اتباع مشّاء همین است که ملاک علم تفصیلی حق را صور کلیه و مفاهیم ذهنیه قرار داده اند [ در حالیکه] متعلق علم حق باید حاق خارج و صریح وجود خارجی باشد. و بعد از این مطلب استفاده می کنند به کلام حکیم نوری در حواشی بر اسفار که مفهم این معناست که سخن عرفا با این قاعده بطور کلّی متفاوت است و در ادامه کلام حکیم نوری آمده که « ... لکن لمّا قالوا بثبوت الأعیان بعد مرتبة الأسماء فی العلم یظهر منهم انّهم لیسوا من اهل درک هذه المسئلة کما هو حقهّا بل أنکروها و ان قالوا ببعض ثمرتها ».
سخن آقای دینانی دراین باره
آقای دینانی نیز به تبعیت از حکیم سبزواری در تعلیقه اسفار می گویند: « مفاد این قاعده در کتب عرفا و سخنان آنان بسیار به چشم می خورد و اگر چه به طور منظم و به عنوان خاص خود مورد بحث قرار نگرفته ولی با عبادات مختلف در نظم و نشر به آن اشاره شده است. در عین حال نباید نقش صدر المتألهین را در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی نادیده گرفت بلکه تأسیس این قاعده بعنوان یک مبحث فلسفی و اقامه برهان برآن را باید منسوب به وی دانست ».
موارد کاربرد این قاعده
گذشته از این که این قاعده، یک اصل معرفتی و عرفانی است و نگاه انسان را به عالم هستی و نسبت آن به واجب تعالی به کلـّی تغییر می دهد حکمای بزرگ در برخی موارد برای اثبات مدعیات خویش به این قاعده استناد نموده اند.
از جمله، صدرالمتألهین در اثبات علم تفصیلی باری تعالی در مقام ذات و قبل از ایجاد که یکی از جایگاههای لغزش أقدام و موارد اختلاف زیاد است بین حکما، به این قاعده استدلال کرده اند.
ایشان در کتب المشاعر می فرمایند: « امّا انّه یعقل ذاته و یعقل الأشیاء، فلِأنّه بیسط الذات مجّرد عن شوب کلّ نقص ٍ و امکان ٍ و عدم و کلّ ُ ما هو کذلک فذاته حاضر لذاته بلد حجاب و العلیم لیس الاّ حضور الوجود بلد غشاوة فکل ادراک فحصولُه بضرب ٍ من التجریر عن المّادة و غواشیها لأنّ الماده منبع العدم و الغیبة أذ کل جزء من الجسم فأنّه یغیب عن غیره من الاجزاء و یغیب عنه الکل و یغیب الکل عن الکـّل فکلّ صورة هو أشدّ ثرائة ً من المادّه فهی أصح خضورا ً لذاتها و أدناها المحسوسة علی ذاتها ثمّ المتخیّلة علی مراتبها ثمّ المعقولة و اعلی المعقولات أقولی الموجودات و هو واجب الوجود فذاته عاقل لذاته و معقول ذاته بأجلّ عقل و ذاته مبدأ کلّ فیض وجود، فبذاته یعقل کل الأشیاء عقلا ً لاکثیرة فیه أصلا ً ».
استاد آشتیانی در پاورقی شرح مشاعر بر این عقیده اند که این قاعده در دو موضع بکار می رود « واعلم انّ هذه القاعدة یستعمل فی الموضعین: الکثرة فی الوحدة و معناها انّ کلـّما یمکن أن یتصف الممکن قبل ظهوره الخارجی و بعد ظهوره و کان من سنخ الوجود و شیئونه فالحق و اجدٌله بنحو ٍ أعلی و أتـّم بوجود ٍ واحد ». ایشان در این عبارت فقط یک موضع از دو مورد را بیان کرده اند و چون آدرس ذکر نکرده اند معلوم نیست موضع کاربرد دیگر این قاعده به نظر ایشان کجاست، ممکن است علم تفصیلی باری تعالی در مقام ذات باشد یا موضع دیگری غیر از این.
معنی کثرت دروحدت
معنی کثرت در وحدت این است که مرتبه ای از وجود با وحدت و بساطتش جامع همه وجودات باشد و هر کمالی که بر جمیع وجودات مترتب می شود بر آن مرتبه از وجود به تنهایی مترتب شود. همانگونه که حکیم سبزواری در تعلیقه بر اسفار می فرمایند: « ثم انّ مفاد قوله « بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء » هو الکثرة فی الوحدة بمعنی انّما مرتبة من الوجود بوحدتها و بساطتها جامعة لکّل الوجودات و یترتب علیها بفردها من الکمال ما یترتب علی الجمیع ».
از جمله مواردی که این قاعده مورد استناد واقع شده است، یکی مسأله فرداانی الذات و تام الحقیقة بودن واجب الوجود است.
مورد دیگر؛ مسأله اجمال در تفصیل و مقام تفصیل در اجمال است که از کتب عرفا اخذ و اقتباس شده است، مورد سوم؛ مسئله نفس ناطقه انسانی است و اتحاد آن با کلیه نیروهای خویش است که با استفاده از قاعده ی « بسیط الحقیقة کل الأشیاء » برهانی قیاسی به صورت زیر تشکیل می شود:
نفس ناطقه، در حقیقت ذات خویش بسیط است و هر بسیط الحقیقه ای کل اشیاء است. پس نفس ناطقه، خود، همه ی نیروهای خویش است چنانکه حاج ملاهادی سبزواری گفته است:
النفس فی وحدته کل القوی وفعلها فی فعله قدانطوی
صدرالمتألهین (ره) نیز در این باره می فرماید: « وامّا الذی استقـّر علیه اعتقادنا فهو انّ النفس کلّ القوی و هو مجمعها الوحدانی و مبدئها و غایتها و هکذا الحال فی کل قوّة عالیة بالنسبة إلی ما تحتها من القوی التی تستخدمها و إن کان استخدامها بالتقدیم و التأخیر ... ».
ملامحسن فیض کاشانی: در مورد علم حق تعالی به ذات خویش و ظهور ذاتی او بر ذاتش از این قاعده استفاده کرده اند:
« فصل: و إذهو بسمانه بسیط الحقیقة منزّه الذات عن الموضوع و المادّة و العوارض و سایر ما یجعل الذات بحال زائدة و یریها علی غیر ماهی علیه، فلا لبس له، فهو صراح و ذاته غیر محتجبة عن ذاته فهو ظاهر بذاته علی ذاته، فهو یدرک ذاته اشدّ ادراکٍ و یعلمها أتـّم علم لظهورها له أشدّ ظهور... ».
حاج ملاهادی سبزواری نیز از این قاعده در مسأله علم حق تعالی به اشیاء از طریق عقل بسیط و اضافه اشراقیه استفاده کرده و می گوید:
« فذاته عقل بسیط جامع لکـّل معقول والامر تابع
فذاته تعالی عقل بسیط و فی عین بساطته جامع فی مرتبة ذاته لکل معقول و کل خیر و کمال بنحو ٍ أعلی و أبسط و هذا أشارة إلی مسئلة الکثرة فی الوحدة و انّ الوجود البسیط کلّ الوجودات بنحو أعلی کما قال ارسطاطالیس و احیاه و برهن علیه صدرالحکماء و المتألهین. »
قاعده بسیط الحقیقة کل الأشیاء در آیات و روایات
قاعده ای که از عقل انسانی کامل صادر شده باشد و مطابق أذواق عرفانی و الهی باشد یقینا ً ریشه در دین و مذهب دارد آنهم مذهب تشیع و دین اسلام که کاملترین دین اسلام که کاملترین دین و بهترین مذهب است و آنچه برای کمال بشر لازم بوده بیان داشته و انسان را راهنمایی کرده است.
حکیم سبزواری می فرماید: « وقولهم: بسیط الحقیقة کل الوجودات، واحد. وانّ قولهم هذا تفسیر قوله تعالی انّه بکل شیئ علیهم و لایعزب عنه مثقال ذرّة » و مثل « خالق السموات و الارض و علی کلّ شیئ قدیر».
در تفسیر آن می فرمایند: « ان تفطّن أنّ العلیة هی التشأن و تنّبه بالسنخیة وانّ المعطی للشیئ لایکون فاقداًله سیمّا الفاعل الإلهی الجاعل بالذات للمجعول بالذات ».
ملاصدرا در اسفار می فرمایند: « والیه الاشارة فی الکتاب الإلهی و أنّ السموات و الارض کانتا رتقا ً ففتقنا هما » و الرتق اشارة إلی وحدة حقیقة الوجود البسط و الفتق تفصیلها سماءً و ارضا ً و عقبلا ً و نفسا ً و فکلا ً و ملکا ً.
و قوله « جعلنا من الماء کل شیئ حیّ » و هل الماء الحقیقی المّا رحمته التی وسعت کل شیئ و فیض وجوده المارّ علی کل موجود؟ و کما أنّ الوجود حقیقة واحدة ساریة فی جمیع الموحودات علی التفاوت و التشکیک بالکمال و النقص فکذا صفاته الحقیقة التی هی العلم و القدرة و الارادة و الحیاة ساریة فی الکل سریان الوجود علی وجه یعلمه الراسخون ... .
... قال علی:« داخل فی الاشیاء لا کدخول شیئ و خارج لاکخروج شیئ عن شیئ » و قال تعالی « ألا انه بکل شیئ محیط »
و منها: قول المعصومین:: « داخل فی الاشیاء لابالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمزاولة » وقوله : « لیس فی الاشیاء بوالج و لاعنها بخارج » وقوله: « مع کل شیئ لابالمقارنة و غیر کل شیئ لا بالمزایلة ». و قوله: « داخل فی الاشیاء لاکدخول شیئ فی شیئ، خارج عن الاشیاء لا کخروج شیئ عن شیئ »
آیاتی که در الشواهد الربوبیه به آن استدلال شده « ومارمیت اذرمیت ولکن الله رمی »« ومانجوی ثلاثة الا هورابعهم ... » « هو معکم أینما کُنتم ».« هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئ علیم ».
اشکالات وارده بر این قاعده وپاسخ آنها
اگر مقدمات این قاعده که بیان شد ونیز خود قاعده و برهان برآن به روشنی تبیین و تعقل نشود منشأ اشکالات اساسی می شود که باعث انکار قاعده خواهد شد.
خود ملاصدرا بعد از برهان تفصیلی بر این قاعده اشکالی را به عنوان إن قلت مطرح کرده و به طور تفصیلی آنرا جواب داده و مسأله را روشن می سازند و آن اشکال این است:
« ألیس للواجب تعالی صفات سلبیه ککونه لیس بجسم ولابجوهرولا بعرض و لابکـَمّ ولابکیف؟ » در برهان بر این قاعده بیان شده که چیزی را از خداوند متعال سلب کنیم باعث ترکیب در ذات خواهد شد در حالیکه ثابت کردیم او بسیط الحقیقه است حال مگر خداوند صفات سلبیه ندارد؟ پس آیا لازم نمی آید در ذات او ترکیب پیش آید؟
خود ایشان در جواب می فرمایند که همه صفات سلبی و چیزهایی که از او سلب می کنیم به سلب اعدام و نقایص برمی گردند و سلب سلب، وجود است و سلب نقصان، کمال وجود است و باید دقت کرد و دانست که هیچکدام از این ماهیات ممکنه وجود مطلق ندارند بلکه همه آنها وجود مقید دارند و منظورمان از وجود مطلق، چیزی است که هیچگونه قید عدمی نداشته باشد و مقید مقابل آن است.
ملامحمد جعفرلاهیجی در شرح مشاعر اشکالی را از شیخ احسائی بیان می کنند و به آن جواب می دهند اشکال و مناقصه شیخ احسائی این است: « اما اینکه می گویند واجب تعالی بسیط الحقیقه سخنی حق و صواب است و شکی در آن نیست که این یکی از معانی احدّی الذات در نفس الامر است و خلاف آن تصور نمی شود. اما اینکه او، همه اشیاء باشد باطل است آنجایی که هیچ چیز نیست. چون در ازل ( که همان ذات حق تعالی است ) او واحد و أحد و صمد است هیچ چیز غیر از او و با او نیست و أشیائی را که شما آنها را بعضی از خدا دانستید و گفتید بسیط الحقیقة کل الاشیاء، هیچ یادی و هیچ وجود و تحققی ندارند مگر در حد امکان و آن هم خارج از ذات است پس چگونه او همه اشیاء است؟ بلکه صحیح این است که گفته شود اگر همه اشیاء با او در صقع واحد جمع شوند او همه اشیاء است ».
مرحوم آشتیانی در پاورقی شرح مشاعر می فرمایند: شیخ المشایخ احسائی اصلا ً بوی این قاعده را استشمام نکرده است چون مراد از بسیط الحقیقه آنچه شیخ گمان کرده نیست .
جواب شارح المشاعر: شیخ، این سخنان را بنابر آنچه خودش فهمیده بنا نهاده است ( به درستی قاعده را ادراک نکرده است )
اما مراد حکما این نیست بلکه منظورشان این است که واجب الوجود بالذات، واجب است از همه جهات و هیچ کمال و هیچ شیئیتی از او سلب نمی شود و صفات سلبی او تنها برای تأکید و جوب اوست و هیچ شیئی به معنای حقیقی از او سلب نمی شود و این معنای بسیط الحقیقة است.
جواب آقای آشتیانی (ره) : جواب شارح مشاعر از شیخ از قبیل رمز است اما جواب تام بر ایراد شیخ و أتراب و أذناب او این است که واجب تعالی هیچ حدّی ندارد و او در آسمان و خشکی و دریا و زمین موجود است و إله و معبود است و از آنجا که او بر هر شیئ محیط است: عالی است درعین دنوّش و دانی است در عین علوش و او غیر متناهی است و درهر شیئی مساوی است و افعال او از ملائکه گرفته تا مردم بلکه هر شیئ از حیطه ی ذاتش خارج نیست و لذا حضرت علی:فرمودند: « داخل فی الاشیاء لاکدخول شیئ و خارج لاکخروج شیئ عن شیئ » و خدای متعال در کلامش فرمودند: « ألا إنّه بکـّل شیئ محیط».
پایان
فهرست منابع
1-قرآن کریم
2- الاسفار الاربعة العقلیه، صدر الدین شیرازی، ج
3- شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، سیدجلال الدین آشتیانی، چاپ سوم ????، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
4- شرح رسالة المشاعر، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، چاپ اول ????، انتشارات امیرکبیر.
5- شرح المنظومه حکیم سبزواری با تعلیقه علامه حسن زاده آملی، ج ??? چاپ اول ???? قمری، نشرناب.
6- العرشیه، صدرالدین شیرازی.
7- مجموعه رسائل فیلسوف کبیرحاج ملاهادی سبزواری با تعلیق و تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، انتشارات اداره اوقاف خراسان.
8- المشاعر، مقدمه هنری کربن، چاپ اول ???? قمری، تصحیح و تعلیق دکتر فاتن محمد خلیل اللبون.
9- قواعد کلی فلسفی اسلامی ج ?، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و نحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، تهران ????.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |